نرگاو آسمان
From Wikipedia, the free encyclopedia
نرگاو آسمان (نماد صورت فلکی گاو) موجودی اسطورهای در بینالنهرین باستان است که گیلگمش با آن مبارزه میکند. داستان نرگاو آسمان دارای دو روایت اصلی متفاوت است: یک روایت در شعر سومری پیشین آمده و روایت جدیدتر در حماسهٔ گیلگمش به اکدیِ معیار. افزون بر این، در روایتهای هیتی و هوری حماسه نیز حضور دارد. در نخستین متنهای بازمانده از بینالنهرین، نام گیلگمش به صورت «بیلگمس» ثبت شدهاست. پنج شعر سومری دربارهٔ وی وجود دارد. یکی از وامگیریهای آشکار در حماسه، تأثیر روشنِ بیلگمس و نرگاو آسمان بر لوح VI است. نام دیگر این شعر «قهرمان در نبرد» است که بنا بر واژههای آغازین شعر (šul.mè.kam) انتخاب شدهاست. برخی از محققان متن سومری داستان گودام را با آن در ارتباط میدانند.
گزارش کاملترِ اکدی در لوح VI حماسهٔ گیلگمش آمدهاست که در آن ایشتار (الهه جنگ و عشق) نرگاو آسمان را برای انتقام رها میکند تا شهر اوروک را به آشوب بکشد اما گیلگمش (قهرمان داستان که پادشاه شهر است) و انکیدو موفق میشوند آن را شکست دهند. انکیدو مردی وحشی است که از گِل خلق میشود تا خنثیکننده گیلگمش باشد. پس از درگیری گیلگمش و انکیدو، آن دو رفیق صمیمی و احتمالا عاشق یکدیگر میشوند. به نظر اندرو جرج، شواهدی برای تفسیر اخیر هم در خود حماسه و هم پیش از آن، در شعر مرگ بیلگمس وجود دارد.
پس از بازگشت گیلگمش به اوروک از سفر به جنگل سدر، ایشتار به او پیشنهاد ازدواج میدهد که معکوس کردن آداب معاشقه در آن زمان بود. گیلگمش پیشنهاد او را رد میکند و میگوید که ایشتار نمیتواند نقشهای سنتی یک همسر را به عهده بگیرد؛ پس از آن، سرنوشت اغلب وحشتناک معشوقان قبلی او را ترسیم میکند. او به آسمان میرود و با تهدیدِ رها کردن مردگان از جهان زیرین، آنو (خدای آسمان) را مجبور میکند نرگاو آسمان را به او بدهد تا برای انتقام به اوروک بفرستد.
در سال ۱۹۱۱، زیگموند فروید و کارل گوستاو یونگ با یکدیگر درباره حماسه نامهنگاری کردند؛ این نامهنگاری در ادامه مباحث قبلی آنها بر سر گیلگمش بود. پس از این تبادل فکری، یونگ در یکی از آثار اولیه خود بارها از گیلگمش نام برد. یونگ حماسه را مثالی از تمایل ناخودآگاه مادر به رابطه جنسی با فرزند خود دانست (تمایل ایشتار به گیلگمش).
ریوکا کلوگر، به تشویق یونگ، تحقیق گستردهای درباره حماسه انجام داد. به عقیده کلوگر، داستان گیلگمش را باید اسطورهای در نظر گرفت که نه فقط نماد رویدادهای کهنالگویی بلکه تا حدی نشاندهندهٔ پیشرفت خودآگاهی انسانی است. قهرمان، همیشه از سطح واقعی خودآگاهیِ زمان خود جلوتر و بنابراین، قهرمان نماد یا حامل روند دگرگونی است. این روند امروزه به نام تفرد شناخته میشود. کلوگر تمایز مهمی بین مادر شخصی و کهنالگویی قائل میشود. زمانی که گیلگمش ایشتار را به عنوان تجسم «مجموع پتانسیل زنانه» رد میکند، این عمل نماد تلاش او «برای خروج از چرخهٔ مادرانهٔ طبیعت به یک سیر تکاملی روحی جدید» است و بر این اساس، نقطه عطف مهمی در تفرد قهرمان و پیشرفت فرهنگی نوع بشر است. کلوگر چنین نتیجهگیری میکند که حماسه گیلگمش در مجموع «در ساختار درونی خود، روند دگرگونی در ناخودآگاهی جمعی، انتظار برای روند تفرد، را نشان میدهد» و در همان حال «بازتاب دوره پراهمیتی در تاریخ دین است، زمانی که «الهه بزرگ ایشتار» توسط قهرمان که حمایت شمش را با خود دارد، شکست میخورد».